به گزارش دنانیوز؛ راضیه امیان؛ آیا بلادشاپور را میشناسید؟ آری با خودت هستم. مگر به جز تو کسی هم این متن را میخواند؟
شاید بشناسی و شاید هم ندانی اصلا در مورد چه حرف میزنم!
بلادشاپور شاهرگ ارتباطی بنادر جنوب به مرکز حکومت صفویان یعنی اصفهان بود. البته در کتب سلجوقیان به قریهالدشت معروف بود! حساب و کتاب قدمت و اصالتش با خودت.
این روزها بلادشاپور ورد زبان همهی دهدشتیهاست! اما فقط ورد زبان و نه بیشتر!
میتوانم به جرئت بگویم نیمی از مردم همین شهر هم نمیدانند بلادشاپور چیست؟ بعضیها حتی یک بار هم ندیدهاند.
یادم هست وقتی بچه بودم هر وقت به شهر قدیم نزدیک میشدیم مادرم میگفت خطرناک است وارد نشو، جای معتادان است، آدمهای نادرست آنجا رفت و آمد دارند، امنیت ندارد.
آری اینگونه اصالتمان بر باد رفت. وقتی از کودکی تربیتمان این شکلی بود. یاد نگرفتیم هویت ملیمان یعنی چه؟
روی سخنم با مردم فهیم دهدشت است، و یا کهگیلویهی بزرگ و یا حتی کهگیلویه و بویراحمد عزیز.
آهااای مردم بر لب جوی نشسته!
اصالتمان دارد زیر پای عدهای اهلی لگدمال میشود! حتما میدانید چه کسانی را میگویم؟
اهلیها زیاد هستند پَستترینش را میگویم؛
امروز اصالت چند هزار سالهمان، مرتعی خوش آب و رنگ برای چرای گوسفندان شده است!
ای کاش فقط گوسفندان بود!
بلادشاپور سالهاست تبدیل به میخانه و ویرانه و چراننده شده است!
حضرت حافظ میگوید:
“بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم”
ما نیز بسی امید داریم.
اما بگذارید از بُعد دیگر هم ببینیم!
عدهای از همشهریهایمان سالهاست در کنارهی همین بلادشاپور سکنی گزیدهاند و گذر زندگی میکنند، هرچند اگر بشود نامش را زندگی گذاشت. که گویا جنگ دولت و ملت هم بر سر همین است که همجوار باشند یا نباشند؟!
واقعیت این است که هر از چندگاهی خبرهایی بسی دردآور از این مجاورین بلادشاپور به گوش میرسد. آیا حواسمان به زندگی این شهروندان هست؟
چند وقت پیش دختری در همین حاشیه خودسوزی میکند و آمبولانس برای رسیدن به در خانه به دنبال جادهای میگردد که راه پیدا کند و به خانه نزدیک شود، اما نه جادهای هست و نه راه رسیدنی، و دخترک جان میدهد. حال بگذریم از اینکه چرا خودش را کشت و …!
خانهای آتش گرفت، آتشنشانی از دور تماشا کرد و شاهد سوختن سرپناه عدهای از همشهریهایمان بود. میدانید چرا؟ چون جاده ندارند آن هم در جوار فرهنگ و تمدن!
چوپانی که هر روز بلادشاپور را فتح میکند و در خیال خود با گوسفندانش گویا سرزمین موعود را فتح کرده، و خود را صاحب اصلی این بلاد میداند به خود جرئت میدهد که سر مادر حاشیهنشین را بشکند، تا جایی که ناچارا او را به سمت دیار بویراحمد اعزام میکنند تا شاید از مرگ مغزی نجاتش دهند.
میدانید چرا زد؟
مادر مانع ورودش به منطقه میشود و تهدید میکند به مسئولین اطلاع میدهد اما او میگوید من خودم از همانها اجازه دارم!
چوپان جوان به همین راحتی شروع به ضرب و شتم مادر میکند. و مسئولین در حال پیگیری!
آری جنگ است!
جنگ بر سر میراث فرهنگی!
جنگی بر سر زندگی حداقل ۲۰ خانوار حاشیهنشین یکی از بزرگترین شهرهای قدیمی ایران که خانهشان سند دارد، اما نه گاز دارند و نه امکانات و از همه مهمتر نه امنیت!
فقط لازم است چند بار بروی و همکلامشان بشوی، نیازی نیست که بپرسی خودشان میگویند.
بلادشاپور ناگفتههای زیادی دارد. اینجا محل زندگی است.
اینجا مسئولین میبینند، نطق میکنند، دم انتخابات خود را فرزند بلادشاپور میدانند، اما بعید میدانم اندازهی همان چوپان هم یک روز را به گردش در این جای دنج گذرانده باشند.
مردم عزیز دهدشت، در جنوب شهر، نه بلادشاپور امنیت دارد و نه مردمان همجوار با او. روی سخنم با شما مردم است ورنه مسئولین در دست اقدامند!
والسلام
انتهای پیام/